در حال نزدیک شدن به جامعه سکولار هستیم | اسپادانا خبر
 
 
جمعه، 10 فروردين 1403 - 17:24

در حال نزدیک شدن به جامعه سکولار هستیم

شماره: 16496
Aa Aa

جامعه روحانیت و دین‌داران مشروعیت و مقبولیت خود را از دست داده اند| وضعیت جامعه آتش زیر خاکستر است| درد مسئولان ما درد «نفهمی» است.

تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس وعضو هیئت علمی دانشگاه؛
در حال نزدیک شدن به جامعه سکولار هستیم

تقی آزاد ارمکی، جامعه‌شناس وعضو هیئت علمی دانشگاه گفت:

مشکلات اجتماعی در ایران به شکل آسیب‌گونه‌اش انباشته شده است.

به گزارش اسپادانا خبر، او در گفت و گو با دیده بان ایران ادامه داد:

 در دانشگاه مشکل علم وجود دارد، در حوزه امنیت و نیروی انتظامی شاهد بی نظمی بی سابقه و بزرگی هستیم، در صنعت و انرژی مشکل آلودگی انرژی داریم و نابرابری فراوانی را در جامعه شاهد هستیم. جامعه به سمت یک شرایط ویژه و استثنایی پیش می‌رود و مشکلات اجتماعی جنبه بحرانی به خود گرفته اند. انباشته شدن فقر، خودکشی، آلودگی هوا، مشکلات معیشتی و اقتصادی و صدها مشکل دیگر باعث شکل‌گیری یک جامعه «قراضه» می‌شود. جامعه‌ای که هیچ‌کدام از کارهایش یک قدم هم به جلو نمی‌رود و هیچ چیزی در این کشور رو به بهبودی حرکت نمی‌کند و هیچکس هیچ اعتراضی نسبت به وضع موجود از خود نشان نمی‌دهد. رسانه‌ها تعطیل شده و یک‌سویه کار می‌کنند. در مجلس، دولت، قوه قضاییه ودانشگاه نیز هیچ صدایی شنیده نمی‌شود؛ این یک اتفاق عجیب و خطرناک است. این روند در جامعه می‌تواند نشان‌دهنده نوعی اعتراض مردم باشد که از ارزش‌های متعالی‌اش فاصله گرفته است. هنوز ما به مرحله رسیدن به جامعه سکولار نرسیده‌ایم اما در حال نزدیک شدن به جامعه سکولار هستیم. زنگ خطر نزدیک شدن جامعه ایرانی به سکولار به صدا در آمده و ممکن است در این مرحله اقدامات خطرناکی صورت گیرد.

او ادامه داد:

 ما در هر عرصه‌ای از حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی‌ مشکل داریم و جامعه در همه عرصه ها به شدت دچار نابه‌سامانی است و متأسفانه این مشکلات نه تنها کم نشده بلکه روز به روز در حال انباشته شدن است. جامعه ما نسبتاً در حال نزدیک شدن به سمت بحرانی شدن است. چرا می‌گویم بحرانی؟ چون وضعیت حال حاضر جامعه ما مثل آتش زیر خاکستر است یعنی در حال حاضر با وجود این همه مشکلات هیچکس هیچ اعتراضی از خود نشان نمی‌دهد و هیچکس هیچ حرفی نمی‌زند. این خطرناک است و این سکوت ممکن است با وزش یک باد آتش آن شعله‌ور شده و اتفاقات بزرگی در کشور رخ دهد. برخی مسئولان دولتی ما صبح تا شب در حال ترویج ادبیات دینی هستند. از طرفی هر چیزی که زیاد گفته شود واکنش عکس و افراطی به خودش می‌گیرد. جامعه ما دچار یک دلزدگی دینی شده‌است. یکی از اشتباهات جمهوری اسلامی این بود که از همان آغاز شروع به گزینش و آموزش دینی به مردم کرد. رسانه‌ها صبح تا شب مشغول دادن آموزش دینی به مردمی هستند که خودشان انقلاب دینی کردند. این روند بسیار توهین آمیز است. به همین دلیل است که جامعه روحانیت و دین‌داران در جامعه ما مشروعیت و مقبولیت خود را از دست داده است. در حال حاضر در جامعه ما دین به شدت مورد انتقاد قرار گرفته و  فضای مجازی پر از نقد و به سخره گرفتن دین و دین‌داران است. ریشه‌ بی دینی جامعه ما به دلیل عملکرد خود برخی مسئولان و حکومت دینی است. در حال حاضر همه نهادها در جمهوری اسلامی تظاهرگرایی دینی را ترویج می‌کنند و به همین دلیل است که بوی سکولاریسم در جامعه ایرانی حس می‌شود.

او ادامه داد:

قاتلان افرادی که خودکشی می کنند کسی جز نیروهای اجتماعی و مسئولان برخی نهادهای رسمی نیست. وقتی جامعه تا این اندازه میل به خودکشی و مصرف مخدر و الکل پیدا کرده این خودش تغییر است. یک اتفاق و تغییر خوب در یک فرآیند فرهیختگی صورت می‌گیرد. زمانی یک تغییر خوب در جامعه رخ می‌دهد که معلمان مدیر شوند، کسانی‌که حکومت را در دست می‌گیرند و رهبری می کنند جزوی از جامعه فرهیختگان و فیلسوفان باشند اما وقتی این چیزها در جامعه نباشد طبیعتاً این تغییر منفی بوده و جامعه به این وضع می‌افتد. جامعه ایرانی در حال یک تغییر بزرگ و پنهان ساختاری است. هنوز هم برای حاکمیت فرصت بازگشت به جامعه وجود دارد بدین معنا که هنوز فرصت برای همراه شدن با جامعه وجود دارد. جامعه دیگر چگونه اعتراض کند؟ اعتراض یعنی مردم به سمت مواد مخدر و مشروبات الکلی می‌روند. هر کاری که برخی در حاکمیت می‌گویند مخالف آن را انجام می‌دهد. جامعه آن کاری را انجام می‌دهد که به صلاحش نیست مثل یک بیماری که لج می‌کند و کارهایی را انجام می‌دهد که برای سلامتی اش مضر است اما اگر این بیمار را به دست یک پزشک بدهند قطعاً شرایطش رو به بهبودی حرکت می‌کند. راه‌حل بازگشت جامعه این است که کسانی‌که معضلات را می‌شناسند حکومت کنند. اولین تجویز برای بهبودی وضعیت جامعه این است که باید به جامعه مردم احترام گذاشت، باید دولت و مسئولان با جامعه فرهنگی و مدنی گفتگو کنند نه سیاسی و دستوری. باید جامعه را به رسمیت بشناسند. از سوی دیگر باید کسانی‌که از مشروعیت لازم برخوردار هستند با مردم گفت‌وگو کنند نه کسانی‌که هیچ مشروعیت و مطلوبیتی میان مردم ندارند. ما باید به سمت یک آشتی ملی پیش برویم. مردم صبح تا شب در حال تظاهرات و اعلام اعتراضات خود هستند. وقتی کسی‌که مریض است به‌جای این‌که نزد پزشک برود سر خود دارو مصرف می‌کند این نوعی نافرمانی اجتماعی است. به‌جای این‌که عبادت کن، برای عبور روحی- روانی از مشکلاتش تریاک مصرف می‌کند؛ این نوعی اعتراض است. دیگر تظاهرات و به خیابان آمدن معنی ندارد. شما عروسی‌های حال حاضر را نگاه کنید که تا چه اندازه ضد ارزش‌های ما هستند. مردم راه تغییر را در پیش گرفتند هر چقدر هم این تغییر مثبت نباشد اما مردم به صورت جمعی در حال حرکت به سمت آن تغییر هستند. وقتی شما نمی گذارید که موسیقی اصیل ایرانی مثل صدای استاد شجریان اشاعه پیدا کند طبیعتاً یک موسیقی مبتذل جای خود را به این اصالت می‌دهد. وقتی حاکمیت جلوی کار فاخر را می‌گیرد لمپنیسم و پوپولیسم در جامعه رواج پیدا می‌کند.

او گفت:

مهاجرت ایرانیان نشان از بیگانگی اجتماعی، بی‌فرهنگی و بی وطنی است. ما ایرانیان داریم به فرهنگ خودمان پشت می‌کنیم و این رویه فقط به‌خاطر مشکلات اقتصادی نیست. خارج از کشور که عاری از مشکل نیست. در خارج از کشور مردمان ما به سختی زندگی می‌کنند. مسئله این است که مردم ایران دچار مشکل معنایی شده‌اند یعنی در حال از دست دادن ارزش‌های فرهنگی و  اجتماعی خود هستند. چرا مردم به‌جای خریدن خانه در ترکیه و ارمنستان در شمال کشور و کیش خانه نمی‌خرند؟ کشور خودمان که بسیار مناطق زیباتری دارد. دلیل این امر آن است که مردم دیگر این سرزمین را سرزمینی برای زیست قلمداد نمی‌کنند. بشر هر جا برود مشکلات اقتصادی آن‌جا وجود دارد. این مشکلات دلیل عمده مردم برای مهاجرت نیست. از گذشته تا به امروز این سرزمین، سرزمین مسئله‌داری بوده و همیشه مشکلات اقتصادی در کشور وجود داشته است. مسئله این است که معنای زیستن در کشور دچار آسیب شده است. ما مردمان ایران همیشه با سختی زندگی کرده‌ایم؛ آلودگی هوا، جنگ‌های طولانی، حکومت‌های فاسد و فقر نابرابری همیشه در این کشور وجود داشته است اما مردم در کشور خودشان ماندند اما امروزه این موج عظیم مهاجرت نشان از بی معنایی است.

آزاد ارمکی ادامه داد:

مسئولین و حاکمان ما باوری به وجود «مردم» ندارند. شما وقتی باور به وجود «مردم» ندارید طبیعتاً مقاومت‌های مردم را هم جدی نمی‌گیرید. مسئولان ما هر جور که دوست دارند رفتار می‌کنند و حرف می‌زنند و اساساً مردم را به رسمیت نمی‌شناسند. درد مسئولان ما درد «نفهمی» است؛ نفهمی بابت احترام نگذاشتن و عدم رسمیت بخشیدن به مردم است. طبیعتاً وقتی مردم چنین رفتاری را از مسئولان می‌بینند ترجیح می‌دهند که فرار کنند.

 

نسخه PDF نسخه چاپی ارسال به دوستان