چرا عاشق بالیوود هستیم؟

نیویورکتایمز — ماه گذشته، در عصر روزی گرم و جهنمی داخل سینمایی در میدان تایمز، بلندبلند گریه میکردم. مشغول تماشای «سلطان» بودم، فیلم پرزرقوبرق و تقریباً سهساعتۀ بالیوودی که ماه ژوئیه اکران شد و تا الآن از پرفروشترین فیلمهای هندی بوده است.
دارم برای همیشه دربارۀ رابطهام با بالیوود تجدیدنظر میکنم. فیلمهای بالیوودی درآنِواحد اُپرایی، تجاری و شوونیستی هستند. من خود را استادِ احساساتیْ ظریفتر میدانم و ملودرامهایی که میکوشند، «همۀ زندگی را در خود بگنجانند»، مایۀ تعجب من میشوند. بههرحال آن روز عصر، آنجا بودم و محو تماشای این فیلم بهیموتی۱، فیلمی با رقصهای شاد دربارۀ کشتیگیر سابق المپیک که اهل شهرستانی کوچک بود و تلاش میکرد در کسوت مبارزی در تلویزیون، جایگاه قبلی خود را در شهری بزرگ بازیابد. سه ساعت بعد، آشفته و داغون بودم.
ماجرا را با دوست نویسندهای در میان گذاشتم و او سعی کرد مرا دلداری دهد. پرسید «چقدر از گریههایت در هنگام تماشای ‘سلطان’ به خاطر دلتنگی برای هند بود؟» هیچی، متأسفانه. تنها چند هفته بود که از هند آمده بودم. بهعلاوه، در هند هم که هستم پای فیلمهای بالیوود اشک میریزم. برایش نوشتم «این فیلمها من را تحت تأثیر قرار میدهند و نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم.»
این قالب هنری مردمی و برجسته، عمیقترین تنشهای جامعه را روی پرده میآورد و این تنشها بهشدت تأثرانگیزند. در غرب، زمانی کارِ جانفرسا، موضوع اصلی رمانها بود- از جمله در آثار دیکنز و بالزاک. اما در هند، بالیوود تنها به تنشهای درونی، خطاها و ناسازگاریهای جامعۀ ما میپردازد.
زیر پوشش ترانه و پیرنگ، رگههای مسئلهای بسیار جدی به چشم میخورند. این را نه در برخورد با قهرمان بلکه در برخورد با ضدقهرمان درمییابیم. ضدقهرمان بالیوودی تجسم چیزی است که به اعتقاد هندیان، خاطر هند را
زیر پوشش ترانه و پیرنگ، رگههای مسئلهای بسیار جدی به چشم میخورند
میآزارد. سالیان درازی است که استعمارگران بریتانیایی با سرهای تراشیده و چشمان آبی سرد، مالکان فئودال هرزه، کلهگندههای مواد مخدر با عینکهای آفتابی کهربایی، سیاستمداران فاسد با کورتا۲های سفید آهاردار و بهطور طبیعی تروریستهایی از هر طبقه در شمار ضدقهرمانها بودهاند. اما در مجموعهای از فیلمهای اخیر، ضدقهرمان در قالب شیاطین درونی در خود هند درآمده است زیرا این کشور در حال انتقالی پررنج به مدرنیتۀ جهانی است.
در «سلطان»، اگر ضدقهرمانی را متصور شویم، آن ضدقهرمان، فرهنگِ نمایندگیها و برندها است که در بیستوپنج سال گذشته طرح کلی جامعهای مدرن را به هند آورده است. شخصیت اصلی که عنوان فیلم از او گرفته شده و ماجرای لیگ تلویزیونی هنرهای رزمی، تمثیل جامعهای است که میکوشد تُرکتازی تأثیرات بیگانه را در خود هضم کند.
در هر حوزهای از زندگی، از رویدادهای ورزشی تا شبکههای تلویزیونی، پیلهوری تا رستورانداری و حتی اتاقهای فکر، مجلات و نشر، مدرنیتۀ پیشساخته وارد هند میشود. این کشور در مسیر بازسازی خود طبق الگوی غرب است. مجموعۀ فیلمهای بالیوودی اخیر روی خشونت و تحقیر (و خشم) دست میگذارند؛ این ویژگیها جامعهای قدیمی را همراهی میکنند که برای قرار گرفتن در قالبِ دیگری، خود را بازسازی میکند.
در «سلطان» مردی که لیگ تلویزیونی هنرهای رزمی را به هند میآورد، از نخبگان انگلیسیزبان پولدار این کشور است. او واژههایی مثل «برو»۳ (رفیق) و «دود»۴ (یارو) را به کار میبرد و بیشک در ایالات متحده به دانشگاه رفته است. وی از بیتمایلی کشورش برای پذیرش لیگ، سرخورده است. در اوایل فیلم، پدرش که قرار است بدانیم در کشور خود کمتر از یک بیگانه است، او را مینشاند و درسی به او میدهد. پدر دربارۀ ضرورت تصاحب این لیگ به دست هند سخن میگوید.
وی لیگ را بهعنوان استعارهای از کشور به کار میبرد و میگوید «آیندۀ درخشانی دارد اما تو آن را نمیبینی. ولی آیندۀ این لیگ در دست مردان سفید نیست.» سپس، وقتی از ضرورت القای مدرنیته در هند حرف میزند، احساسی عمیقاً آزاردهنده را به زبان میآورد، نوعی خشم که در جوامعِ در معرض اثرگذاریِ بیگانه
در امریکا، برای کسی مهم نیست که انتقال فرهنگ جهانی چه احساسی در آنسوی جهان برمیانگیزد
سر برمیآورد. او میگوید: «سکوهای آن ورزشگاه تنها زمانی پر از تماشاچی میشوند که یک هندی، مردان سفیدپوست را مشتباران کند.»
گسترۀ بالیوود بسیار فراتر از هند است. این ملودرامها که بهزعم اروپاییها و آمریکاییها زننده هستند، در کوالالامپور و قاهره بسیار مورد پسندند. این سینمای جهان جنوب است، تصویری خندهدار از هالیوود در اتاق آیینه.
در امریکا، برای کسی مهم نیست که انتقال فرهنگ جهانی –که درواقع فرهنگ آمریکایی است- چه احساسی در آنسوی جهان برمیانگیزد. اما این روند خنثی نیست. این انتقال، ناآرامیهایی عمیق بر جا میگذارد و جامعه، آدابورسوم، ارزشها و روابط آن را بازآرایی میکند. واژۀ «اعتمادبهنفس» بارها و بارها در «سلطان» به کار میرود و به آسیبی اشاره دارد که جامعهای قدیمی در تلاش برای جذب فرهنگ بیگانه و همزمان تلاش برای وفاداری به خود و حفظ اصالت، از سر میگذراند.
بالیوود را بدین خاطر دوست دارم که یگانه رسانۀ جمعیای است که میتوان انعکاس این نگرانیها را در آن دید. در عصری زندگی میکنیم که افراطیگری اسلامی، حدی از خشم تمدنی را از خود نشان داده که دیگر دستیافتنی نیست. فیلمهای بالیوودی مانند «سلطان» به یاد میآورند که خشم ناشی از احساس محاصرۀ فرهنگی تنها محدود به جهان اسلام نیست. چیزی نفهمیدنی هم نیست.
آن روز عصر که در آخرین روز نمایش محدود «سلطان» در منهتن داشتم از ته دل گریه میکردم، فهمیدم چیزی را تماشا میکردم که برای بخش زیادی از بشریت، سینمای تجاری بود ولی در این مرکز قدرت غربی که من آن را تماشا میکردم، کاملاً حاشیهای و دور از مرکز محسوب میشد.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۲۴ آگوست ۲۰۱۶ با عنوان Why Do I Love Bollywood در وبسایت نیویورکتایمز منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان چرا عاشق بالیوود هستیم؟ ترجمه و منتشر کرده است.
* آتیش تسیر نویسندۀ حوزۀ نظر است و اخیراً رمان اوضاع آنطور که بود را به رشتۀ تحریر درآورده است.
[۱] بهیموت نام حیوانی خیالی است. کلمه در اصل عبری است و نام آن دلالت بر بزرگی و قدرتمندی جانور دارد. بهیموت، به استعاره از اشیاء غولپیکر نیز به کار برده میشود. (ویکیپدیا)
[۲] بالاپوشی برای زنان و مردان در هند و برخی دیگر از کشورهای آسیای جنوبی.
[۳] bro
[۴] dude
منبع/ ترجمان
آتیش تسیر/ ترجمه نجمه رمضانی